نیم سالگی

ساخت وبلاگ
چقدر این ماه اسفند قشنگ و پر انرژیه خدایا شکرت بابت روزهای خیلی خیلی قشنگ آخر سال خانه تکانی تقریبا تمام شده و الان زیر و بم خانه حسابی تمیزه، یکی دو تا کار جزئی مانده ان شاالله تا آخر سال انجام میدمسه طعم شیرینی اسلایسی هم پختم تقریبا میشه گفت بچه ها لباس داشتن و چیز خاصی نخریدیم فقط یه پیراهن برای علی خریدیم که حالا شلوار براش نیازه فکر نکنم برسم بخرم اونو حالا بعد عید میریم،می‌خریم.پس‌فردا اولین روز ماه رمضانه الهی شکر که این ماه قشنگ داره شروع میشه، کلی ذوق دارم براش.مامان یه تومن عیدی داده بهم که دوست،دارم باهاش یه کیف از،این چمدانی ها بخرم یه بازار برم ببینم قیمت اونا چنده اصلا میشه با این پول یا نه.مواظب خودتون باشین و حسابی خوش بگذرانید نیم سالگی...
ما را در سایت نیم سالگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzeneh بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:40

امروز دومین روز از بهار'>بهار و دهمین روز از ماه رمضانه تجربه جدیدیه که عید توی ماه رمضان باشه و تا دو سه سال همین جوریه خدا رو شکر برای نعمت روزه گرفتن و سلامتی گل دختر امسال به سن تکلیف رسیده اما به لحاظ بدنی خیلی سختش بود روزه گرفتن و علی الحساب سحری پامیشه با ما و تا ناهار چیزی نمیخوره بعد هم تا افطار روزه میگیره. من معتقدم همین تمرینه برای سال بعدش چون داره گرسنگی و تشنگی رو تحمل میکنه و از طرفی هم به بدنش فشار نمیاد. خدا کمک کنه بتونه سال بعد بگیره روزه ش رو دیشب افطار رفتیم خانه مامانم. خاله م اینا هم اونجا بودن. اونا بعد شام زود رفتن خانه مادرشوهرش و داداشم و خانمش هم رفتن خانه پدر خانمش ما هم بعد خوردن میوه و آجیل برگشتیم البته گل دختر موند اونجا و ما با پسرا برگشتیم امشب هم بعد از شام تصمیم شده که بریم خانه عموها و عمه، حالا نمیدونم می‌رسیم به همه سر بزنیم یا باز باید بمانه برای شب بعد. نیم سالگی...
ما را در سایت نیم سالگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzeneh بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:40

در عجبم از این آدمیزاد دوپا که میدونه اون دنیایی هم هست و قراره به حساب کتاب ریزترین اعمال ما برسن و خوب و بد چقدر اونجا عیانه اما باز دل میشکنه، باز ابرو میبره، باز تهمت میزنه، باز زخم زبان میزنه، باز دروغ میگه! اصلا میترسم از این آدما که از خدا نمی‌ترسن چجوری میشه مطمئن باشی این کار اشتباهه اما باز با رضایت انجامش بدی و بگی حال فلانی رو گرفتم! به خدا زبانم قاصره از بیان احساساتم در اون لحظه همه بنده های خداییم و خدا همه مون رو دوست داره، چطور میتونم جرئت کنم به بنده خدا ظلم کنم؟ چجوری‌ نمیترسیم از عاقبت این کارهامون؟ خدایا رحم کن به ما بنده های نادان نیم سالگی...
ما را در سایت نیم سالگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzeneh بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:40